سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی نو به مشاوره

صفحه خانگی پارسی یار درباره

رازهای یک زن و شوهر موفق

با چهار هدف مثبت می توانیم روابط زناشویی خوبی با همسرمان داشته باشیم. این چهار هدف عبارتند از:

1. مسئولیت پذیری
2. همکاری
3. سهم داشتن در رابطه
4. دلگرم کردن یکدیگر

 
چون شما تا به حال عادت نداشته اید که مهمترین شخص و اولویت اول زندگی خودتان نباشید، لذا حالا زمان تغییرات است و باید خانواده را در اولویت اول قرار دهید:
 
جستجو و تحقیق کنید. بفهمید چه چیزی همسر و فرزندتان را خوشحال می کند و چه چیزی را دوست ندارد. اگر می خواهید وارد مرحله اولویت یک دادن به خانواده تان شوید این اولین قدم است.  بررسی کنید و ببینید چه جنبه ای از زندگی خانوادگی او را خوشحال می کند و واقعا از چه چیزی لذت نمی برد. شما ممکن است بتوانید پیشنهادهایی را مطرح کنید که خود همسرتان تاکنون پی به اهمیت آنها برای خودش نبرده است مانند اختصاص یک وقت ویژه برای با هم بودن خصوصی.
 
ببینید چه چیزی خودتان را خوشحال می کند. داشتن یک وقت خصوصی؟ با فرزندتان بودن؟ با همسرتان بودن؟ یا با همه آنها بودن؟ البته در این زمینه حتما از همسرتان(خصوصا خانمها) هم کمک بگیرید. ممکن است او  بتواند به شما کمک کند زیرا او(خصوصا زنان) قادر است همیشه یک توصیف کامل و تازه از زندگی و شادی هایتان به شما ارائه دهد.
 
از یکدیگر کاملا حمایت کنید. از یکدیگر حمایت کنید و سعی کنید حمایت هایتان قابل اتکا باشد. یاد بگیرید قضاوت را کنار بگذارید و حتی وقتی همسرتان موقتا طبق میل شما عمل نمی کند از او حمایت کنید.
 
با یکدیگر راحت و صادقانه ارتباط برقرار کنید. علاوه بر اینکه به حرف همسرتان گوش می دهید، افکار و احساسات تان را نیز راحت و با کمال میل بیان کنید. هیچ فرصتی را برای رشد و آموختن از دست ندهید. برخی مقاطع برای تبادل نظر مناسب تر است. گاهی اوقات صلاح در این است که بحث و تبادل نظر را به تعویق بیندازید، البته به شرط آنکه قصد فرار از بحث را نداشته باشید.
 
با اختلافات کنار بیایید. زندگی زناشویی با اختلافات عجین است. در ازدواج سالم، زن و شوهر با اختلافات برخورد اثر بخشی دارند و آنها را خوب اداره می کنند. باور داشته باشید که با کمک یکدیگر می توانید مشکلات را رفع کنید. روی این کار وقت بگذارید و حتما از برنامه ریزی دقیق استفاده کنید.
 
یک برنامه ریزی برای حل مشکلات کنید. حال که به اطلاعات کم اما ذی قیمتی از زندگی خانوادگی تان دست یافته اید باید کمی هوشمندانه عمل کنید، نیازی نیست که برای انجام این کار زیرک باشید فقط کافی است که منطقی باشید. یک کارگروه در نظر بگیرید، درخواست کمک کردن از دیگران، علامت ضعف نیست. احتمالا شما به تنهایی نیز قادر به انجام این کار هستید اما اگر یک دوست یا همکار یا اقوامی موفق در زندگی زناشویی دارید، پرسش کردن از وی ابتکار خوبی است، چرا که ممکن است وی  تجربیاتی داشته باشند که شما از آنها بی اطلاع باشید. همه اولویت ها را در نظر بگیرید. شما تصمیم گرفته اید که خانواده حرف اول را بزند اما آیا روش شما برای این کار درست است؟
 
اگر صاحب فرزند هستید، فرزندتان را هم در برخی تصمیم گیری ها دخالت دهید. اگر شرایط سنی آنها مناسب است و توانایی حرف زدن و فکر کردن دارند درباره اینکه آنها چه نظری دارند از آنها سوال کنید. بچه ها  به طور باور نکردنی ذهن خلاق دارند که تحت تاثیر تمام قید و بندهایی که بزرگترها بر خود تحمیل می کنند نیستند. لابلای چیزهای به ظاهر نامعقولانه  ای که ممکن است از بچه دیده شود ممکن است چیزهای ساده اما کاملا موثر پیشنهاد دهند.


چرا نمی توانم ارتباط اجتماعی برقرار کنم؟

بسیاری از کسانی که در مهارت های اجتماعی مشکل دارند، ریشه های آن را در دوران کودکی شان می جویند. در این مقاله به برخی از فاکتورهای مادرزادی و اکتسابی که منجر به ضعف در مهارت های اجتماعی می شود اشاره خواهد شد. در این مقاله برای سادگی از واژه «علت» استفاده شده است اما این بدین معنی نیست که اگر این علت در کسی وجود داشت حتما در مهارت های اجتماعی ضعیف است. ذکر این علت ها برای این است تا کسانی که می خواهند مهارت های اجتماعی بهتری داشته باشند را سقلمه بزند.
مشکلات اجتماعی در اثر ترکیبی از این علت ها بوجود می آید. این علت ها باعث منجر شدن به موارد زیر در کسانی که بدان مبتلا هستند :
- در مورد ارزش خود احساس ناراحتی و نا امنی می کنند
- در مورد توانمندی شان در انجام کارها در جمع، دچار شک می شوند
- در موقعیت های اجتماعی احساس اضطراب و نگرانی می کنند
- ناکامی در کسب تجربه در فعالیت های اجتماعی
- عادت به رفتارها و عقاید اجتماعی مضر به جای یادگیری رفتارها و عقاید اجتماعی مفید

دسته اول: فاکتورهای شخصیتی

برخی از ویژگی های شخصیتی مادرزادی هستند که به نظر می رسد زمینه داشتن مشکلات اجتماعی در بزرگسالی را مهیا می کنند. مجددا بیان می شود که داشتن این ویژگی ها الزاما به معنی وجود مشکلات اجتماعی نیست بلکه برخی حوادث لازم است تا این ویژگی ها فعال شود.

خلق و خوی مضطرب

این یک عامل کلاسیک است. برخی افراد نسبت به دیگران با خلق و خوی اضطرابی بیشتری متولد می شوند. شبکه عصبی آنها به گونه ای است که نسبت به محرک ها، حساس تر است. حتی زمانی که نوزاد یا نوپا هستند به تغییر و تازگی در محیطشان، واکنش منفی نشان می دهند. همچنین زمان بیشتری طول می کشد که با موقعیت های جدید، انطباق یابند.
خلق و خوی مضطرب معمولا به شکل گیری خجالت و احساس نا امنی منجر می شود که باعث می شود فرد از موضعیت های اجتماعی، اجتناب کند. همچنن خلق و خوی مضطرب باعث می شود که مردم خیلی محتاط، ریسک گریز، و نازک نارنجی شوند.
همچنین حساسیت بالا به محرک ها که در این خلق و خو هست، باعث می شود که این عده در فعالیت هایی که دیگران از آن لذت می برند، کنار می کشند. مثلا فرد بزرگسالی که در یک مهمانی شلوغ و پرصدا، احساس زودرنجی می کند. این را مقایسه کنید با دیگر افراد که وقتی در چنین موقعیت قرار می گیرند و مجبور می شوند که با دیگران تعامل داشته باشند، دچار آشفتگی نمی شوند.
کسانی که محتاط تر هستند و اهل ریسک کردن نمی باشند نمی توانند به کسانی که نمی شناسند به یکباره در فعالیت هایی مانند آشنا شدن، مهمانی رفتن، و یا یادگیری رانندگی شرکت کنند. مثلا این موضوع می تواند باعث شود که یک دختر نتواند با پسری آشنا شود و در نهایت ممکن است از حلقه اجتماعی دوستانش جدا شود زیرا اولویت متفاوتی دارد.


انگیزه کم برای در جمع بودن

برخی از افراد به نظر می رسد که نیاز درونی کمی برای در جمع بودن و زمان گذاشتن با دیگران دارند. آنها بیشتر ترجیح می دهند که در خانه بمانند و مطالعه کنند یا روی یک پروژه کار کنند تا اینکه با دیگران بیرون بروند. وقتی که آنها با دیگران نیستند احساس ناراحتی یا تنهایی نمی کنند. البته این مشکلی نیست. قرار هم نیست که هرکسی شاپرک اجتماعی باشد. اگرچه یک تاثیر جانبی که گاهی رخ می دهد این است که اگر کسی زمان زیادی را با خودش باشد، فرصت کسب مهارت های اجتماعی را از دست می دهند و در این زمینه از دیگران از عقب می افتند.


خیلی باهوش بودن

به نظر می رسد که برخی از افراد تیزهوش در انطباق با جهان اجتماعی مشکل داشته باشند. این اختلاف ممکن است برای آنها در فهم و به کارگیری جنبه های اجتماعی، مشکل ایجاد کند. همچنین هوش آنها ممکن است در ارتباطشان با همکارها و یا همکلاسی هایشان هم مشکل ایجاد کند. اگرچه همه کسانی که هوش بالایی دارند مشکلات اجتماعی ندارند. بسیاری از آنها با دیگران نرم هستند. موضوع این هست که افراد باهوش می توانند دیگران را زیر رادار بگیرند.
صلب بودن، منعطف نبودن، و نپذیرفتن تغییر
به طور خلاصه تمام منش های شخصیتی غیر معمول ممکن است باعث مسائل اجتماعی شود. به عنوان مثال اگر یک بچه واقعا غیرعادی، خلاق و هنری باشد در حالی که همکلاسی هایش چنین نباشند، مشلات ارتباطی زیادی بین آنها می توان دید.


علایق

افرادی که دارای برخی علایق خاص هستند ممکن است که در روابط اجتماعی، مشکل داشته باشند. برخی علایق باعث می شود که فرد نتواند از آن دست بکشد و این موضوع باعث می شود دیگران او را درک نکنند و یا با آن فرد غریبگی کنند. برخی از علایق هم باعث می شود که فرصت تمرین مهارتهای اجتماعی را از فرد بگیرد.


نداشتن علاقه به موضوعاتی که دیگران بدان علاقه مندند

تحقیقات در مورد مردانی که در مهارت های اجتماعی ناتوان هستند مشخص کرده که آنها در دوران بچگی به موضوعات مردانه نمی پرداختند؛ مثلا هوادار یک تیم ورزشی نبودند و خودشان هم ورزش نمی کردند؛ یا اینکه اهل ماجراجویی نبوده و در فعالیت های خشن و رقابتی شرکت نمی کردند.
این موضوع در مورد خانم ها هم مشابه است. خانم هایی هم که در دوران کودکی در فعالیت های دخترانه وارد نشده اند نیز در روابط اجتماعی شان مشکل دارند.


کمبود یا نقص آموزش مهارت های اجتماعی


به هر کودکی باید تا اندازه ای آموزش مهارت های اجتماعی داده شود. گاهی این آموزش به صورت غیر مستقیم و به صورت طبیعی
است به این صورت که کودکان، مردم را در زندگی روزمره شان مشاهده می کنند. در دیگر اوقات، بزرگسالان مهارت های اجتماعی را در درس های کوچک به آنها آموزش می دهند. برخی از کودکان هم به صورت رسمی، مهارت های ارتباطی را در کلاس های درس یا گروه های درمانی یاد می گیرند. گاهی اوقات آموزش های اجتماعی مورد نیاز کودکان ارائه نمی شود یا اینکه به صورت ناقص ارائه می شود که این باعث می شود آنچه که کودکان باید فراگیرند را یاد نگیرند.


الگوی ضعیف مهارت های اجتماعی


برخی از کودکان ممکن است در کسب مهارت های اجتماعی شکست بخورند چون در زمان رشد، الگوی خوبی نداشتند. ممکن است والدینشان نیز در مهارت های اجتماعی، ناتوان بوده باشند. ممکن است دوستانشان در مدرسه مشکلات اجتماعی داشتند و نمی بایست تقلید می شدند. برخی از مردم حتی کلیت فرهنگ شان را به خاطر نارسائی های اجتماعی، مقصر می دانند.


دوران کودکی در حصار خانواده

برخی از بزرگسالان، انگشت تقصیر را به دوران کودکی شان که در حصار خانواده سپری شده است، نشانه می روند. به علت محصور بودن، آنها فرصت آن را نیافتند که مهارت های اجتماعی شان را با دیگر کودکان تمرین کنند یا اینکه به علت نرفتن به دنیایی بزرگتر، آنچه که مفید بوده را نیاموختند.
یک کودک به شکل های گوناگونی ممکن است که محصور باشد. یک نوع جالب این هست که مطالعات نشان می دهد والدینی که خودشان مهارت های اجتماعی ندارند و مضطرب هستند، تمایل دارند که کودکشان را از فعالیت هایی که می تواند انجام دهد، محروم کنند. این ممکن است به این علت باشد که فرزندشان را از دنیای اجتماعی ترسناک، محافظت کنند. یا ممکن است به این علت باشد که نمی خواهند به علت روابط اجتماعی فرزندانشان، خودشان مجبور به ارتباط با دیگران شوند مثلا ارتباط با والدین دوستان فرزندشان.


بیماری زیاد در دوران کودکی

کودکی که از نظر جسمی برای رفتن به مدرسه یا بازی با هم سالانش ناتوان بوده و یا مدت زیادی را در بیمارستان گذرانده، نمی تواند فرصت کافی برای تمرین مهارت های اجتماعی را داشته باشد.


مهاجرت به کشور جدید

درک این مشکل نیست که مهاجرت به کشوری جدید ممکن است بر برخی ازمهارت های اجتماعی تاثیر بگذارد. آنها در محیطی جدید، زبانی جدید برای یادگرفتن، رسوم فرهنگی جدید،و پیدا کردن قوانین اجتماعی نانوشته، با مشکلاتی روبرو هستند. همچنین واضح است که برخی از بچه ها می توانند نسبت به منزوی کردن کسی که از کشوری دیگر آمده، متعصب شوند.
مهاجرت می تواند بر بزرگسالان نیز تاثیر بگذارد. آنها ممکن است در کشور خودشان توانمندی های اجتماعی خوبی باشند اما در کشوری جدید ممکن است خودشان را گم کنند و اعتماد به نفسشان را در مورد توانمندی های خویش از دست بدهند.


دسته دوم: فاکتورهای اجتماعی


برخی از فاکتورهای اجتماعی هستند که باعث ناتوانی در مهارت های اجتماعی می شوند. برخی از این فاکتورها عبارتند از:


تکنولوژی

در این دوره زمانه ، اگر کسی با دیگران خوب نباشد، گزینه های دیگری هم برای سرگرم کردن خودش دارد. می توانند از اینترنت استفاده کنند، فیلم سینمائی ببینند، یا ویدئو گیم بازی کند. حتی دسترسی ساده به کتب چیزی است که در تاریخ ما نسبتا تازه است. این ها باعث می شود کسی که در مهارت های اجتماعی متبحر نیست کماکان در همان سیاق خودش باقی بماند.
حتی برای کسانی که مهارت های اجتماعی خوبی دارند تکنولوژی باعث می شود که از ارتباطهای چهره به چهره، اجتناب کنند اما تکنولوژی فرصت های یادگیری بیشتری را ایجاد می کند. در گذشته مردم باید بیشتر به صورت حضوری با یکدیگر تعامل می داشتند. برای همین حتی کسانی که مهارت اجتماعی نداشتند گزینه دیگری نداشتند و مجبور بودند که با ترس هایشان روبرو شوند و تجربیات اجتماعی بیشتری کسب کنند. در این زمانه اگر نخواهیم نه تنها به ارتباط حضوری احتیاج نداریم بلکه می توانیم از تلفن هم استفاده نکنیم.


زندگی شهری

در گذشته ها بیشتر مردم در روستاها زندگی می کردند. امروزه بیشتر مردم در شهرها زندگی می کنند و طراحی فضای شهری بر اساس مجزا کردن محله هاست. وقتی که افراد در اجتماع کوچکتری زندگی می کنند هرکسی دوست دارد که دیگران و کسب و کارشان را بشناسند. اما کسانی که در شهرهای بزرگ زندگی می کنند چه بسا در موقعیتی باشند که با آنکه میلیون ها نفر در اطرافشان هستند، احساس تنهایی کنند.


دسته سوم: موضوعات سلامت روانی


افسردگی

برخی از افرادی که با انسان های تنها و ناتوان در روابط اجتماعی سروکار دارند در مورد موقعیتشان احساس افسردگی می کنند. نشانه های افسردگی هم باعث می شود که خروج از آن سخت باشد. اگر کسی از دوران نوجوانی و یا در زمان شکل گیری شخصیتش، دچار افسردگی شود این موضوع بر شکل گیری مهارت های اجتماعی اش تاثیر می گذارد. هرکسی هم که در خانه احساس بی ارزشی، بی حالی و بی انگیزگی کند، اجتماعی نشود.


اضطراب

تمام موارد ذکر شده در افسردگی در اضطراب هم صادق است. به ویژه اینکه اضطراب می تواند در موفقیت های اجتماعی، اخلال ایجاد می کند.

از مهم ترین اختلالات اضطرابی که مانع ارتباط اجتماعی می شود اضطراب اجتماعی است.اضطراب اجتماعی بعد از افسردگی سومین مشکل بزرگ ذهنی در جهان امروز است. اضطراب اجتماعی باعث اضطراب مزمن و ترس بسیار در رویارویی با موقعیت های اجتماعی است. این بیماری انسان ها را از داشتن کنترل بر زندگیشان محروم می کند و باعث عدم توانایی در هدایت زندگی توسط آنان می گردد، متاسفانه این بیماری آنها را از انتخاب شغل مناسب به علت ترس باز میدارد. نابودی روابط اجتماعی از بزرگترین پیامد های این بیماری بوده گرچه این بیماران مشتاق داشتن روابط اجتماعی باشند. اضطراب اجتماعی زندگی را نابود می کند.migna.ir اما باعث خوشحالی است که می توان آن را به طور کامل با رفتار مناسب و ساختار یافته درمان کرد


نگرانی های جدی در مورد سلامتی روانی

هر نوعی از مشکلات روانی ، چنانچه به اندازه کافی جدی باشد، می تواند به مشکلات فردی منجر شود. به عنوان مثال، کسی که وسواسی است، زندگی اجتماعی اش مختل می شود. کسی که دارای اختلال شخصیت مرزی است و حالاتش عوض می شود روابطش با دیگران به شدت آسیب می بیند. کسانی که شیزوفرنی دارند، که شدیترین بیماری روانی است، طیف وسیعی از اختلال های اجتماعی را دارا هستند.


مسائل رشد

طیفی از اختلاف های عصبی و رشدی منجر به مشکلات اجتماعی می شود. دوباره، وارد جزئیات زیاد شدن در این باره در حوصله این مقاله نیست اما به صورت کلی می تواند منجر به مشکلاتی در یادگیری و جنبه های اجتماعی شود. همچنین می تواند منجر به آن شود که کودکان به گونه ای رفتار کنند که هم سالانشان را ناراحت کنند و باعث شود از دیگران رانده شوند. برخی از این موارد به قرار زیر است:
- بودن در طیف اوتیسم (مثلا اوتیسم قابلیت بالا، سندرم آسپرگر)
- داشتن مشکلات یادگیری
- داشتن اختلال کم توجهی- بیش فعالی


10دلیل غمگین شدن

1-فراموش کردن اهداف

افراد غمگین معمولا فراموش می‌کنند در زندگی چه هدفی دارند. هرگز اهدافتان را به دست فراموشی نسپارید، زیرا با فراموش کردن آنچه‌ می‌خواهید، خودتان را نیز بدست فراموشی می‌سپارید. فرقی نمی‌کند چه هدفی دارید، شاید می‌خواهید وضع شغلی، روابط با دوستان، سلامت بدنتان یا هر چیز دیگری را اصلاح کنید. هدف‌گزینی نه تنها شما را به موفقیت می‌رساند بلکه موجب سلامت روانتان نیز می‌شود.
-
2-فداکاری بی‌مورد

آنها معمولا شادی خود را فدای دیگری می‌کنند. گرچه برای دیگری دست به فداکاری زدن به نظر نجیبانه و شرافتمندانه می‌آید اما این زندگی شماست و حق دارید از آن کاملا لذت ببرید و شاد باشید. زندگی با تقسیم شادی‌ها معنا می‌گیرد نه با فدا کردن آنها.
-
‌3- دستاویزی برای تلاش نکردن

افراد غمگین معمولا شکست‌های گذشته را بهانه‌ای برای تلاش نکردن و افسرده ماندن قرار می‌دهند. آنها هرگز فرصت‌های دیگر را امتحان نمی‌کنند تا دوباره شادی را لمس کنند. به یاد داشته باشید، شکست پایان همه چیز نیست. در حقیقت گاهی اوقات شروع فرصتی تازه است.
-
‌4-شنیدن صدای خودانتقادی

خودانتقادی درست شبیه والدی می‌ماند که مدام شما را سرزنش و با دیگران مقایسه می‌کند و باعث می‌شود نتوانید برای خود و موفقیت‌هایی که داشته‌اید ارزشی قائل شوید. این صدای درون خودانتقادی، گاهی بسیار موذیانه عمل کرده و با افکارتان یکی می‌شود، به طوری که متوجه اثر مخرب آن در درازمدت نمی‌شوید.اگر فقط یک کار بتوانید انجام دهید ساکت کردن این صدا موثرترین است.
-
5-افکار دیگران

آنها مدام نگران افکار دیگران هستند و می‌خواهند همه را راضی نگه‌دارند و با این کار زندگی را به کام خود تلخ می‌کنند. فراموش نکنید هرگز نمی‌توانید افکار و رفتار دیگران را کنترل کنید و همیشه کسی هست که در موردتان قضاوت و حتی بشدت از شما انتقاد کند. به هیچ یک از این موارد اهمیت ندهید و فقط روی افکار و خواسته‌های خودتان متمرکز شوید.
-
6-اهمیت دادن به موضوعات خارج از کنترل

بیشتر مسائل زندگی از گذشته خودمان گرفته تا انتخاب‌های افراد دیگر و حوادث غیرمنتظره، خارج از کنترلمان است و افراد غمگین به تمام این امور اهمیت می‌دهند. اما اگر می‌خواهید غمگین نباشید روی مسائلی که می‌توانید تسلط داشته باشید متمرکز شوید و به باقی امور اهمیتی ندهید. بهترین کار برای برخورد مناسب با موضوعات غیرمنتظره، داشتن قدرت روحی مناسب است که با توجه به توانایی‌هایتان می‌توانید به آن دست یابید.
-
7-تمرکز روی نداشته‌ها

انسان‌های غمگین همیشه روی نداشته‌هایشان متمرکز می‌شوند. در حقیقت دنیای مدرن امروز باعث شده ما همیشه آرزوی داشتن چیزی را در دل بپرورانیم. اگر می‌خواهید غمگین نباشید بهترین کار این است که برای داشته‌هایتان ارزش قائل شوید و سپاسگزار لحظاتی باشید که به خواسته‌هایتان دست پیدا کرده‌اید.
-
8-گذراندن وقت با افراد منفی‌باف

آنها وقت باارزش‌شان را کنار افراد منفی باف می‌گذرانند و خود نیز به مرور دچار بدبینی‌هایی می‌شوند که دست آخر آنها را به ورطه ناامیدی و افسردگی می‌کشاند. از افرادی که زندگی تان را پر از غم و اندوه می‌کنند دوری کنید و با کسانی نشست و برخاست کنید که به شما روحیه و انرژی می‌دهند. زندگی بسیار کوتاه است که بخواهید وقت‌تان را با افرادی که غمگین‌تان می‌کنند، بگذرانید.
-
9-کمال‌گرایی

آنها همه چیز را در بهترین حالت ممکن می‌خواهند و بسیار کمال‌گرا هستند که البته بیشتر افراد باهوش و جاه‌طلب گرفتار چنین دامی می‌شوند. اما این روش برخورد با مسائل زندگی، دست آخر وقت با ارزش فرد را هدر می‌دهد. هرگز کمال‌گرا نباشید و فقط سعی کنید از توانایی‌هایتان بهترین استفاده را ببرید.
-
10-کینه‌ورزی

کینه‌ورزی، ویژگی بسیار مسموم‌کننده و مخربی است که گاهی افراد غمگین گرفتارش هستند. قدرت و نیروی بسیار زیادی در بخشش وجود دارد که می‌تواند به فرد روحیه و توان حرکت به جلو را بدهد. در زندگی هر انسانی رویدادهای ناراحت‌کننده و اتفاق‌های بد وجود دارد، اما اگر قرار باشد بابت هر موضوع ناراحت‌کننده نسبت به دیگران کینه به دل بگیریم، هرگز نمی‌توانیم شاد زندگی کنیم. افراد خشنود از زندگی تصمیم‌گیری‌های بهتری انجام می‌دهند و خلاق و ابتکاری‌تر عمل می‌کنند.


یک تکنیک ساده برای جلوگیری از پرخاشگری

برای جلوگیری از پرخاشگری، مکان بروز عصبانیت را ترک کنید

یک روانپزشک گفت: سکوت یا ترک مکانی که موجب عصبانیت یا پرخاشگری شده است می‌تواند از عواقب ناگوار رفتارهایی که در این موقعیت‌ها رخ می‌دهد بکاهد. 

 فرقی نمی‌کند که انسان خود پرخاشگری نشان دهد یا شاهد آن باشد، در هر صورت این رفتار موجب آسیب رساندن به جسم و روان فرد می‌شود و علاوه بر مشکلات جسمانی و روانی، عملکرد شغلی و اجتماعی او را نیز تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

 پرخاشگری بیش از دیگران به خود فرد آسیب می‌رساند

افرادی که عصبانی می‌شوند و پرخاشگری نشان می‌دهند، بیش از دیگران به خودشان آسیب می‌رسانند

 زخم معده و فشار خون بالا نتیجه پرخاشگری است

 منشأ اکثر بیماری‌های جسمانی، عوامل روانشناختی است، پرخاشگری که جلوه رفتاری خشم است موجب بیماری‌های تنفسی و گوارشی می‌شود. اختلالاتی مانند زخم معده و اثنی‌عشر و فشار خون بالا، مشکلات قلبی، تنفسی و حتی دردهای استخوانی نتیجه پرخاشگری است.

 افراد پرخاشگر از اجتماع طرد می‌شوند

 افراد پرخاشگر به دلیل رفتارهای آسیب‌رسان به دیگران، از گروه‌های اجتماعی طرد می‌شوند، بنابراین تنهایی و انزوای اجتماعی، نتیجه نهایی پرخاشگری است.

 با اعتقادات معنوی و خرد، استرس را مدیریت کنید

 وقتی فرد در موقعیت فشارزا به لحاظ روانی قرار می‌گیرد، باید با استعانت از اعتقادات معنوی و خرد آن موقعیت را مدیریت کند.

 سکوت یا ترک مکانی که موجب عصبانیت یا پرخاشگری شده است می‌تواند از عواقب ناگوار رفتارهایی که در این موقعیت‌ها رخ می‌دهد بکاهد.

 هیجانات مثبت و منفی در انسان‌ها وجود دارد و ما باید با یادگیری مهارت مدیریت استرس، سایر مهارت‌ها و البته استعانت از صبر و آموزه‌های دینی که بر این مهم تأکید کرده است، از پرخاشگری و ضرر رساندن به خود و دیگران بپرهیزیم.

 


18نشانه خیانت همسران

تقریبا همه همسران و بویژه زن‌ها این توانایی را دارند که بدون هیچ نشانه‌ای متوجه خیانت همسرشان شوند، اما گاهی وقت‌ها هم این توانایی جایش را به بدبینی محض می‌دهد و شک زیادی زن و بحث‌های مکررش درباره خیانت، قبح این مساله را در خانواده از بین می‌برد و چه‌بسا همسران غیرخائن هم به فکر خیانت کردن بیفتند.

بهتر است پیش از هر تصمیمی به چند نشانه که می‌تواند احتمال خیانت همسرتان را افزایش دهد، دقت کنید و به یاد داشته باشید ممکن است در شرایطی،همه این نشانه‌ها وجود داشته باشد اما همه چیز از سوء‌تفاهمی ساده سرچشمه بگیرد و خیانتی وجود نداشته باشد. پس حتی با وجود این نشانه‌ها هم هیچ وقت صد درصد نتیجه‌گیری نکنید!
-

1 ـ وقتی همسرتان ساعت‌های کمتری را نسبت به گذشته در خانه صرف می‌کند، در حالی که مسئولیت‌هایش در محیط کار تغییری نکرده و دلیلی منطقی برای این تغییر ندارد.

2 ـ وقتی بارها بر سر مسائل جزئی با شما جر و بحث می‌کند و شما فهمیده‌اید او از این مشاجره‌ها برای خروج از خانه و بیرون ماندن تا دیروقت استفاده می‌کند.

3 ـ وقتی آدم‌هایی که کاملا به آنها اعتماد دارید، بارها به شما هشدار می‌دهند که همسرتان به شما خیانت می‌کند و حاضرند دلایلی برای ادعایشان ارائه کنند.

4 ـ وقتی همسرتان با این بهانه که برای ارتباط زناشویی متعارف با شما زیادی خسته است، از برقراری رابطه پرهیز می‌کند و این ماجرا بارها تکرار می‌شود.

5 ـ وقتی هفته‌ای یکی دو بار دم غروب به شما زنگ می‌زند و می‌گوید به دلیل برخی مشکلات کاری امشب نمی‌تواند به خانه برگردد در حالی که می‌دانید ساعت کار او تا 4 عصر بیشتر نیست.

6 ـ وقتی فاکتور هزینه اقامت در هتل یا رسید پرداخت هزینه غذا در رستورانی را در جیب شوهرتان پیدا می‌کنید، در حالی که تا به حال شما را به آنجا نبرده است.

7 ـ وقتی اصرار دارد وظایف مشترک زندگی زناشویی را جداگانه و بدون شراکت با شما انجام دهد، مثلا رخت‌هایش را جدا از رخت‌های دیگران به اتوشویی بدهد یا پافشاری می‌کند حتی مسیر مشترک اداره‌های‌تان را جداگانه بروید.

8 ـ وقتی حاضر نیست فیش حقوقی‌اش را به شما نشان دهد و با وجود داشتن درآمدی معقول هنوز نیمه ماه نرسیده، حسابش خالی می‌شود.

9 ـ وقتی در تلفن همراهش، پیامک‌هایی می‌بینید که مضمونی عاشقانه دارد و به شماره تلفن همراه فرستاده نشده‌ است، حتی اگر نام گیرنده پیام‌ها مردانه یا زنانه باشد.

10 ـ وقتی حریم خصوصی‌اش را افزایش می‌دهد، یعنی به شما اجازه نمی‌دهد قبض‌هایش را ببینید، به محض نزدیک شدنتان به رایانه صفحه ایمیلش را می‌بندد یا اجازه نمی‌دهد به تلفن همراهش دست بزنید و تماس‌هایش را در دستشویی یا حمام یا خارج ازخانه پاسخ می‌دهد.

11 ـ وقتی ناگهان بی‌نظم می‌شود، بموقع سر قرارهایش با شما حاضر نمی‌شود و به قول‌هایی که به شما داده عمل نمی‌کند.

12 ـ وقتی هر بار موضوع بحثتان در خانه، خیانت همسران است او بدون متهم شدن، رفتاری دفاعی به خود می‌گیرد و خشمگین می‌شود.

13 ـ وقتی حس می‌کنید فاصله شما و او زیاد شده و حوصله گفت‌وگو کردن با شما را ندارد.

14 ـ وقتی تا پاسی از شب پای رایانه‌اش نشسته و با غریبه‌ای چت می‌کند، اما صبح حافظه مسنجر کاملا پاک شده است.

15 ـ وقتی از بودن کنار شما احساس راحتی نمی‌کند و عصبی به نظر می‌رسد یا مایل نیست حتی لمسش کنید.

16 ـ وقتی خط تلفن جداگانه‌ای می‌خرد که اصلا نیاز کاری او نیست.

17 ـ وقتی رفتارهای معمولش مثل شیوه آرایش موها را تغییر می‌دهد و انتظارات تازه‌ای در ارتباط زناشویی با شما دارد که پیشتر نداشت.

18 ـ وقتی دیدید همسرتان هیچ علاقه‌ای به آشپزی و رسیدگی به امور خانه را مثل قبل ندارد و در محیط خانه احساس بی‌حوصلگی می‌کند.

من مطمئن شدم؟

فرض کنیم شمار زیادی از نشانه‌هایی که گفتیم درباره همسرتان صدق می‌کند، قدم بعدی چیست؛ قهر می‌کنید؟ با او مشاجره می‌کنید؟ تعقیبش می‌کنید؟ محبوب تازه‌اش را پیدا می‌کنید؟ یا...

بهترین اقدام در چنین شرایطی، گفت‌وگویی دو نفره با پرهیز از چاشنی مشاجره است. مشاجره در این مواقع فقط وضع را بدتر می‌کند و باعث می‌شود او راهی برای طفره رفتن از پاسخگویی پیدا کند. پس به جای چشم بستن بر حقیقت، در گفت‌وگویی آرام، نشانه‌ها را برایش شرح دهید و پاسخی منطقی بخواهید اما اگر او همه چیز را انکار کرد و همه ماجرا‌ها را به بدبینی شما نسبت داد یا حس کردید پاسخ‌هایش قانع‌کننده نیست، به او پیشنهاد دیدار با یک مشاور خانواده را بدهید تا شاید نفر سوم و بی‌طرف، حقیقت را کشف کند.


توهم خیانت شوهر

خوب شاید زیاد هم قابل سرزنش نباشد، زنی که شکاک است، خانمی که توهم خیانت از جانب همسر و تنها شدن دارد، زنی که احساس بازنده شدن می کند، این یک بیماری است، یک بیماری که به روح و روان مربوط می شود و البته رویداد های اجتماعی هم به آن دامن می زند و آتش آن را شعله ور تر می سازد، درست مثل آدمی که سرما خورده و در معرض هوای آلوده و سرد قرار می گیرد، در معرض سریال هایی که اصلا برای نابود کردن کانون خانواده و زندگی ایرانی ساخته و طراحی شده، و خیانت در آن مثل غذا خوردن، عادی به نظر می رسد.
باید مداوا شود، باید به یک متخصص مراجعه شود و تحت نظر او، به درمان این خانم کمک شود، باید همراهی اش کرد، چگونه است که شما برای همسرتان که سرما خورده، آب پرتقال می گیرید، شلغم می پزید و برایش سوپ مهیا می کنید، برای مداوای یک زن شکاک هم باید همراهش باشید، نه این که با بی توجهی و یا ادامه دادن روال عادی زندگیتان، به بیماری او دامن زده و نهایتا برای جدایی، اقدام کنید!

مراجعه به یک روانشناس خبره
نه شما دیوانه اید و نه همسرتان، فقط برای این که حالتان بهتر شود، به کمک کسی نیاز دارید که بتواند روحتان را درک کند. کسی که روح و روان انسان ها را می شناسد و تاکنون مشکلات زیادی از زوج های جوان را حل کرده، به او مراجعه کنید و نه از حرف این و آن بترسید و نه از هزینه ها، اصلا قرار نیست که گزارش کارهایتان را به همه ی فامیل و دوست و آشنا بدهید و لزومی ندارد که کسی بداند که شما الان کجایید.
هزینه پزشک هم که مثل هزاران خرج زندگی که شاید لزومی نداشته باشد، مثل هزینه آرایشگاه و یا خرید لباس و وسیله ای که احتیاجی به آن ندارید، می توانید از آنها بزنید و در عوض عمر زندگی مشترکتان را طولانی و با آرامش کنید.
همانطور که وقتی خانمتان سرما خورده، شما مهربانتر می شوید و به او بهتر توجه دارید، در این دوران که شاید هم زمانی طول بکشد، شما باید مهربانتر شوید، از خرید کادو و گل گرفته تا تهیه شام و تعریف از زیبایی و اخلاق او و مهمتر این که احساسات خود را بر زبان آورید، این که از زندگی با او خرسندید و او را با دنیا عوض نمی کنید و فلان اخلاقو یا هنر او را خیلی دوست دارید و ...

شفاف سازی
شاید قدم اول برای مداوای یک زن شکاک، شفاف سازی در حد آب و آیینه است، نگذارید در رفتارتان حتی یک نقطه مبهم حضور داشته باشد، هر چه او خواست، بدهید، مثلا همسرتان در محل کارتان حضور یابد و یا تلفن همراهتان را کلا به او بسپارید و یا تا اطلاع ثانوی از رفت و آمد با کسانی که همسرتان خوش ندارد، بپرهیزید، ممکن است ابتدا کمی سخت به نظر برسد و یا تصور کنید که مضحکه دیگران بشوید، اما از سختی نهراسید که بعد از آن آسایش است و از طرف دیگر، اطرافیانی که شاید شما را مسخره کنند، آیا در هنگام تنهایی های پس از طلاق هم، همراهیتان می کنند؟ آیا بار دشوار جدایی و طلاق شما را به دوش خواهند کشید؟ پس لطفا در این یک مورد هم که شده، دیگران و حرف هایشان را به کناری نهید و به فکر احیای زندگی مشترکتان باشید.

از بین بردن عامل فساد
در دورانی که تحت نظر پزشک، به مداوای همسرتان مشغولید، سعی کنید مواردی که به شکاک بودن او دامن می زند را از اطرافش دور کنید، مثلا با دوستان و اطرافیانی که خیانت کرده اند و یا به آنها خیانت شده است، کمتر رفت و آمد کنید و آرام آرام آنها را از لیست دوستان حذف کنید، چون با دیدن آنها داغ دل همسرتان تازه شده و تمام تلاش های شما و پزشک، نقش بر آب می شود و یا سریال ها و فیلم هایی که خیانت دارد را نبینید، در عوض تا می توانید با دوستانی رفت و آمد کنید که زندگی موفق و شادی دارند و یا فیلم ها و سریال هایی ببینید که زن و شوهر داستان، تا پای مرگ هم به هم وفادارند.

ابراز احساسات
همانطور که وقتی خانمتان سرما خورده، شما مهربانتر می شوید و به او بهتر توجه دارید، در این دوران که شاید هم زمانی طول بکشد، شما باید مهربانتر شوید، از خرید کادو و گل گرفته تا تهیه شام و تعریف از زیبایی و اخلاق او و مهمتر این که احساسات خود را بر زبان آورید، این که از زندگی با او خرسندید و او را با دنیا عوض نمی کنید و فلان اخلاقو یا هنر او را خیلی دوست دارید و ...

در پایان باید گفت که حفظ کانون مقدس خانواده به مراتب پسندیده تر و آسانتر از دوران تاریک و دشوار جدایی است، پس تا می توانید زندگیتان را حفظ کنید و خود را از چاله به چاه نیندازید.


روشهایی برای رفتار با همسر دروغگو

دروغگویی در زندگی مشترک، که زوج انتظار صداقت کامل از یکدیگر دارند، می‌تواند مشکلات بسیار بزرگی ایجاد کند و حتی در بسیاری مواقع باعث از هم پاشیده شدن خانواده می‌شود، اما واقعا با همسر دروغگو چه باید کرد؟ باید دروغ‌های همسرمان را نادیده بگیریم و نگذاریم حریم‌ها از بین برود یا مدام مچش را بگیریم و منتظر باشیم سرش به سنگ بخورد؟! شاید هم بهتر باشد بگوییم «اصلاح نمی‌شود!» و به سادگی طلاق بگیریم؟!

دروغگو کیست؟

 پنهان کردن نقص‌های فردی برای تطبیق با محیط و دستیابی به نتیجه مثبت می‌تواند تعریفی از دروغگویی باشد. یعنی فرد به دلیل مسئولیت‌نا‌پذیری و عدم پذیرش اشتباه‌هایش احساس خطر کرده و تصور می‌کند ثبات محیطش از بین رفته، بنابراین دروغ می‌گوید.
صرف‌نظر از انواع و اقسام دروغگویی‌های عادتی، مصلحتی، مرضی و ... می‌توان گفت دروغگویی از حول و حوش 5-4 سالگی در افراد شکل می‌گیرد اما ممکن است کودک متوجه پاتولوژیک (مرضی) بودن آن نباشد چون هنوز اخلاقیات به صورت کامل در او شکل نگرفته اما ممکن است دروغی بگوید و از والدینش به صورت تصادفی پاداش بگیرد و این صفت در او نهادینه و به الگوی دروغگویی با ثبات تبدیل ‌شود.

چرا همسرم دروغ می‌گوید؟

در بررسی علل دروغگویی در روابط زوج، باید بگویم بعضی‌هایش مربوط به فرد دروغگو، برخی دیگر متوجه فرد آسیب‌دیده (همسر فرد دروغگو) و برخی علل هم مربوط به مهارت‌های ارتباطی بین زوج است. گروه آخر هم علل محیطی است که همه این عوامل می‌تواند زمینه‌ساز دروغگویی فرد شود. از جمله عوامل مربوط به فرد دروغگو می‌توان به زمینه‌های رشدی و صفات شخصیتی او اشاره کرد؛ یعنی فرد در خانواده‌ای بزرگ شده که دروغگویی به‌طور عادی بین اعضا وجود داشته یا به روش شرطی‌سازی، وقتی بچه دروغی گفته و پاداش گرفته، تصور می‌کند هربار با دروغگویی پاداش خواهد گرفت.
بنابراین دروغگویی برایش کار مثبتی جلوه می‌کند؛ مثلا وقتی در مورد نمره‌ای که در مدرسه گرفته، دروغ می‌گوید و بعد خانواده بی‌خبر از دروغ او، برایش پاداش در نظر می‌گیرند. به این ترتیب کودک تصور می‌کند کار خوبی کرده که در مورد نمره‌اش دروغ گفته! در بعضی موارد فرد نقاط‌ضعفی در خود احساس می‌کند و اعتماد به نفس پایینی دارد بنابراین از دروغگویی به‌عنوان پوششی برای نقاط ضعفش استفاده می‌کند تا از تهدید و بی‌ثباتی‌ای که ممکن است در محیطش ایجاد شود، جلوگیری کند.
گاهی هم فرد قصد جلب توجه دارد و از دروغگویی برای این کار استفاده می‌کند. همه این موارد می‌توانند منجر به دروغگویی‌های روزمره در زندگی شوند.

دروغگوهای بی‌وجدان!

مواردی هم هست که باعث می‌شود این دروغگویی‌ها پرخطرتر شوند و فرد بی‌مهابا و بدون هیچ پشیمانی‌ای دروغ بگوید: مثلا وقتی فرد شخصیتی ضداجتماعی دارد، برای حفظ منافع خودش عمدا دروغ‌هایی بگوید و رفتارهای غیرقانونی (از عدم رعایت ضوابط اجتماعی گرفته تا نادیده گرفتن حقوق دیگران و ...) انجام دهد که باعث آزار دیگران می‌شود اما او از دروغ‌های خود ناراحت نیست!
همچنین زمانی که فرد شخصیتی خودشیفته دارد، خود را برتر از دیگران می‌داند و اعتماد به نفسی کاذب دارد. در‌واقع فرد خودشیفته درون خود احساس شکنندگی می‌کند و در ظاهر خود را برتر و موفق جلوه می‌دهد و چون احساس می‌کند الگوهای فکری خودش در زمینه‌های اخلاقی و اجتماعی از تمام استانداردهای موجود برتر است، خود را محق می‌داند که هر رفتاری از جمله دروغگویی داشته باشد!
مورد دیگری که این روزها بسیار شایع شده، مصرف مواد‌مخدر است که در فرد الگوهای شخصیتی پاتولوژیک ایجاد می‌کند و منجر به دروغگویی‌های متعدد می‌شود.

چه برخوردی کنیم؟

اولین قدم این است که فرد، دروغگویی‌اش را بپذیرد. مثلا اگر احساس کنیم این فرد پذیرش ندارد، تدافعی برخورد می‌کند، از دروغگویی پشیمان نیست (مثل افراد دچار اختلال‌های شخصیتی ضداجتماعی یا خودشیفته) یا سوءمصرف مواد دارد، به‌نظر نمی‌رسد این ماجرا با مداخله و مشاوره قابل‌حل باشد.
ولی اگر فرد آسیب‌دیده اصرار به حفظ زندگی‌اش داشته باشد، رویکرد مشاوره کاملا عوض می‌شود و با توجه به علت دروغگویی از اختلال شخصیتی گرفته تا سوءمصرف مواد و... افراد به درمان‌های متفاوتی نیاز دارند اما زوج باید بدانند در چنین مواردی احتمال موفقیت بسیار کمتر است.
معمولا مشکلات زوج‌هایی که یکی از آنها دروغگوست، به دلیل بهانه‌گیری، اعتماد به نفس پایین و ناتوانی در برقراری ارتباط موثر با همسر رخ می‌دهد و وقتی زوج به دلیل این نوع دروغگویی‌ها دچار مشکل می‌شوند و به مشاور مراجعه می‌کنند، خوشبختانه می‌توانیم با رویکرد مشاوره‌ای برای حل این موضوع کار کنیم. یکی از اصلی‌ترین راهکارها در این زمینه استفاده از «الگوی بخشودگی» یا همان «بخشیدن» است.
در این الگو، فرد دروغگو خطای خود را می‌پذیرد و مشاور سعی می‌کند به فرد آسیب‌دیده (همسر فرد دروغگو) به این ترتیب کمک کند تا باورهایش را که در خلال دروغگویی‌های همسرش خدشه‌دار شده، اصلاح کند و بتواند همسرش را ببخشد. البته فرد آسیب‌دیده نباید تصور کند که دچار نقطه ضعف است یا مشاور قصد دارد دروغگویی‌های همسرش را بی‌اهمیت جلوه دهد و اغماض کند و ...

چرا به من دروغ می‌گوید؟!

همان‌طور که اشاره کردیم برخی علل مربوط به فرد آسیب‌دیده است؛ یعنی این علت‌ها باعث می‌شود همسر این فرد به او دروغ بگوید و البته همین علت‌ها می‌تواند باعث دروغگویی این فرد هم باشد. یکی از الگوهای بسیار مهمی که باعث دروغگویی همسران می‌شود، ضعف در مهارت‌های ارتباطی همسران است؛ اینکه نتوانند ارتباط درست کلامی یا غیرکلامی با هم داشته باشند و احساساتشان را درست بیان کنند؛ همین ترس باعث می‌شود فرد خواسته‌هایش را به همسرش نگوید و باعث دروغگویی شود.
فرض کنید فردی که ترس بیش از اندازه نسبت به همسرش دارد و دائما در فضایی است که مورد انتقاد و سرزنش است، تصمیم می‌گیرد عیب و ایرادهای خودش را بپوشاند، پس به دروغگویی روی می‌آورد. یا فردی که بیش از حد به همسرش وابسته است و می‌خواهد به هر نحوی زندگی‌اش را حفظ کند و با رفتارهای نامناسبی از جمله دروغگویی تایید همسرش را می‌گیرد.
گاهی افراد ترس‌های مخفیانه‌ای در پس ذهنشان دارند و احساس می‌کنند حمایت اجتماعی لازم را ندارند، اعتماد به نفس پایینی دارند و آنقدر خود را ضعیف می‌دانند که احساس می‌کنند به راحتی مورد ظلم دیگران قرار می‌گیرند. همین افراد در روابط بین زوج به‌راحتی دچار آسیب‌هایی مثل دروغگویی می‌شوند. البته اعتماد به نفس پایین هم می‌تواند باعث دروغگویی فرد شود و هم باعث قربانی شدن وی در زندگی زناشویی؛ یعنی نه‌تنها خودش در مورد کارهایش دروغ می‌گوید بلکه به‌دلیل اعتماد به نفس پایین، رفتاری از خود بروز می‌دهد که همسرش را هم مجبور به دروغگویی می‌کند!
در مورد علل محیطی موثر در دروغگویی هم باید گفت تمام مشکلاتی که ثبات زندگی را بر هم می‌زنند، از مسائل اقتصادی و اجتماعی گرفته تا وارد شدن نفر سوم به زندگی، همه می‌توانند باعث دروغگویی همسر شوند.


10 توصیه برای بهبود روابط اجتماعی

در جامعه‌ای که بیشتر روابط افراد خصوصاً جوانان با تلفن‌های همراه یا اینترنت صورت می‌‌گیرد، لزوم بازنگری در شیوه آغاز این روابط و ادامه آن بسیار مهم است. برای غلبه بر مشکلات پیش رو در این مسیر، توصیه‌هایی را با هم می‌‌خوانیم.


1-سلام کردن
هیچ کس احساس ناخواسته یا ناشناخته بودن را دوست ندارد. اگر چنین برخوردی با کسی صورت بگیرد، فرد احساس رانده شدن می‌‌کند و تمایلی به برقراری ارتباط با جماعت پیش رو نخواهد داشت. «سلام کردن» یکی از بهترین شیوه‌ها برای برطرف کردن چنین مشکلی است، یک سلام و احوالپرسی ساده و دست دادن می‌تواند بسیاری از تردیدها و بی‌اعتمادی‌ها بین طرفین را براحتی
برطرف سازد.


2-شرکت در گفت‌و‌گو
بهترین راه حل برای کسانی که دوست دارند بدانند در جریان یک گفت‌و‌گو چه می‌‌گذرد، شرکت در آن گفت‌و‌گو است. برخی افراد ذاتاً خجالتی هستند و ترجیح می‌‌دهند خود را از هر مکالمه و سخنرانی دور نگه دارند. اگر یکی از دو طرف تمایلی برای شروع گفت‌و‌گو نداشته باشد، طرف دیگر باید دست به کار شود. جملات ساده‌ای مثل «حالت چه طور است؟» یا «در این مورد چه فکر می‌کنی؟»، بهترین گزینه‌ها برای شروع یک گفت‌و‌گوی صمیمانه‌اند.


3- داوطلب شدن
برخی ترجیح می‌دهند بنشینند و فعالیت دیگران را تماشا کنند. به خودتان زمان بدهید تا شایستگی‌هایتان آشکار شود، داوطلبانه در فعالیت‌های اجتماعی شرکت کنید و در هر کاری که در آن تخصص دارید، حضور پررنگ داشته باشید. به این ترتیب شما هم می‌‌توانید روی کمک دیگران در زمان لزوم حساب کنید.


4-مشورت بخواهید
اکثر مواقع، بسیاری از افراد مغرور (یا کله شق) راهی را می‌‌روند که خودشان فکر می‌‌کنند، درست است. اما مشورت خواستن از یک همکار باتجربه، والدین و در موارد ضروری از مشاور، می‌تواند بهترین و روشن‌ترین مسیر را در اختیارتان بگذارد تا هیچ وقت از مسیری که رفته اید، پشیمان نشوید.


5- گروه‌ها
پیوستن به گروه‌های مختلف اجتماعی می‌‌تواند به بهبود روابط تان کمک کند. گروه‌های خیریه، گروه‌های دوستدار محیط زیست، گروه‌های ادبی و... از این دست گروه‌ها هستند.


6- تبدیل دشمنی‌ها به دوستی‌ها
جمله معروفی می‌گوید، داشتن یک دشمن زیاد و هزار دوست کم است. بنابراین تا جایی که می‌‌توانید، دشمنی‌های تان را به دوستی تبدیل کنید. دلیل بسیاری از دشمنی‌ها یک سوءتفاهم کوچک است که با عذرخواهی یا دادن یک هدیه به دوستی شیرینی تبدیل خواهد شد.


7- مؤدب باشید
رفتارها و شیوه برخوردتان با افراد تأثیر بسیار مهمی در ترسیم شخصیت شما در ذهن آنها دارد. یک تشکر ساده پس از انجام خدمتی دوستانه می‌‌تواند، ضامن تداوم دوستی و بهبود روابط باشد. هیچ گاه از گفتن جملات مؤدبانه حتی به نزدیک‌ترین دوستان یا اعضای خانواده تان دریغ نورزید.


8- خوش بین باشید
هر شخصی معمولاً با یک شخصیت خوش بین یا منفی بین سایرین شناخته می‌شوند. خوش بین بودن به این معنا نیست که همیشه چهره‌ای خندان داشته باشیم، بلکه افراد خوش بین را بیشتر از بدبین‌ها تحسین می‌کنیم. البته افراط حتی در خوش بینی نیز توصیه نمی‌شود.


9- به دقت مشاهده کنید
همیشه، همه چیز در اطراف ما در حال تغییر و دگرگونی است. زمانی که به دوست تان می‌‌گویید تغییر کرده و مدل موی جدیدش چه قدر به او می‌‌آید، علاقه و توجه خود به او را نشان داده اید. برای دریافت تغییرات، مشاهده دقیق اهمیت بسیار زیادی دارد.


10- صادق باشید
هیچ چیز به اندازه صداقت و راستی نمی‌‌تواند ضامن روابط سالم اجتماعی باشد، یک دروغ کوچک شاید به نظر مهم نباشد ولی می‌‌تواند بزرگ‌ترین اعتمادها را به بی‌اعتمادی تبدیل کند.


کودکان را لجباز بار نیاوریم

کودک شما نیازمند تشویق است، اما در جای خود و در عین حال در مواقعی باید او را با شیوه‌ای صحیح تنبیه کنید. یکی از رفتارهای بسیار غلط والدین این است که مرزهای تشویق و تنبیه را در کودک ازبین می‌برند.

 دوران کودکی از جمله حساس‌ترین دوران‌های زندگی هر انسانی است چون بذر شخصیت فرد در این دوران کاشته می‌شود از این رو نحوه برخورد با رفتارهای کودک از طرف والدین اهمیت بسیار ویژه‌ای دارد، زیرا می‌تواند نقش تعیین کننده‌ای در شکل‌گیری صحیح شخصیت کودک داشته باشد.

  والدینی که مدام کودک خود را حتی به‌درستی امر و نهی می‌کنند، در حقیقت راه را برای لجبازی وی هموار می‌سازند بنابراین در عین حال که رفتار کودک را کنترل می‌کنید، قدری هم به وی آزادی عمل ‌دهید و بگذارید روحیه کنجکاوی خود را ارضاء کند.

  کودک شما نیازمند تشویق است، اما در جای خود و در عین حال در مواقعی باید او را با شیوه‌ای صحیح تنبیه کنید. یکی از رفتارهای بسیار غلط والدین این است که مرزهای تشویق و تنبیه را در کودک ازبین می‌برند.

 در مواجهه با یک رفتار ناشایست، کودک تنبیه اما لحظاتی بعد ترحم به کودک آغاز می‌شود، این گونه تناقض در رفتار، اثراتی بسیار سوء روی کودک می‌گذارد، از این رو اگر کودک رفتار ناشایستی انجام داد، باید تنبیه صحیح و اگر رفتار مناسبی از خود نشان داد باید تشویق مناسب و به اندازه و از افراط و تفریط در این زمینه پرهیز شود.

 یکی از کاربردی‌ترین تکنیک‌های برخورد با لجاجت کودک را بی‌اعتنایی به رفتار زشت و ناخوشایند او است در مواقعی که کودک لجاجت می‌کند یا حتی پا را فراتر نهاده و به داد و فریاد و غذا نخوردن و گریه‌های شدید روی می‌آورد، بهترین نحوه برخورد والدین بی‌اعتنایی به این گونه رفتارهای اوست.

 لجاجت کودک پس از مشاهده بی‌اعتنایی والدین پس از چند دقیقه برطرف می‌شود و او به گوشه‌ای رفته و خود را از نظرهای والدین پنهان می‌سازد.

 در مواقعی که کودک بشدت لجبازی می‌کند و به هیچ روشی نمی‌توان وی را کنترل کرد، به دنبال توجیه رفتار زشت او نباشید چون در این مواقع هیچ منطقی جز منطق بی‌اعتنایی کارساز نیست.

 توجیه منطق باید به زمان بعد از آرام شدن کودک و متنبه شدن وی موکول شود و به وقت آن با محبت کنترل شده، به دلیل و منطق خاص کودک و به زبان خودش به او فهماند که کارش زشت بوده و باید لجبازی خود را کنار بگذارد و با شرایط خود را وفق دهد.


چرا اینقدر ناراحتم؟

همه ما در طول عمرمان برای شاد زیستن تلاش می‌کنیم و سعی داریم با دست زدن به کارهای مختلف مثل انتخاب شغل خوب، افزایش سطح تحصیلات و حتی برنامه‌ریزی برای تفریحات و سرگرمی‌های گوناگون، شادی و رضایت را بیشتر در زندگی تجربه کنیم.

واقعا هیچ‌کس در دنیا وجود ندارد که بخواهد در غم و ناراحتی عمر خود را سپری کند اما بسیاری از ما ممکن است از این واقعیت‌ بی‌خبر باشیم که شادی واقعی زمانی میسر می‌شود که دانش‌مان را نسبت به خودمان افزایش دهیم. این بدان معنی است که در جهت بهبود رفاه و سلامت خود آگاهی بیشتری کسب کنید، مطالعه کنید و از همین الان به خودتان حق شاد بودن و شاد زیستن را بدهید.

خوشحالی هیچ ارتباطی با داشته‌ها و نداشته‌های ما ندارد بلکه یک حس درونی و مسلم برای شاد بودن است. با این مقدمه اگر هدفتان واقعا این است که شادی را پیدا کنید در این مقاله توصیه می‌کنیم چند عادت بد را که شادی شما را می‌گیرند و زندگی را به کامتان تلخ می‌کنند، هرچه زودتر ترک کنید:

1- برای احساس رضایت از زندگی و شاد بودن چشم انتظار دیگران نباشید. منتظر نمانید دیگران به شما شادی بدهند بلکه شادی را در درون خود جست‌وجو کنید. شما تنها کسی هستید که می‌توانید خودتان را شاد کنید. پس از همین الان به جای اینکه به دیگران وابسته باشید شروع به مطالعه کنید تا یاد بگیرید که چگونه می‌توانید حس رضایت و خرسندی را در خودتان به وجود آورید.

2- تفکر مقایسه‌ای، یک شیوه تفکر مخرب و یک عادت رنج‌آور است. هرگز خودتان را با دیگران مقایسه نکنید چون هیچ وقت نمی‌توانید دریابید دیگران واقعا چه حسی در درونشان دارند و در مغزشان چه می‌گذرد. همه ما مشکلات و درگیری‌هایی در درونمان داریم. بخشی از تلاش برای پیدا کردن شادی در درون‌مان این است که از مقایسه خود با دیگران جدا پرهیز کنیم. به علاوه اگر در اطراف شما دیگران به موفقیتی می‌رسند از صمیم قلب برای آنها خوشحال شوید.

3- زندگی بدون مراقبه و تمرکز، مایه ناراحتی است. متمرکز بودن یا به عبارت دیگر قابلیت زندگی کردن در «لحظه حال» کلید شادی و خرسندی است. گاهی با تمریناتی چون مراقبه (مدیتیشن) و یوگا می‌توانید به این مهم دست پیدا کنید. مراقب باشید که غرق شدن در تلفن همراه، تلویزیون و تبلت و شبکه‌های اجتماعی شما را از نعمت زندگی کردن در لحظه محروم می‌کند.

4- اگر از خود مراقبت نکنید طعم شادی و رضایت را نخواهید چشید. مراقبت از جسم‌تان را در اولویت کارها قرار دهید و به جسم و روان خود احترام بگذارید و از آنها مراقبت و نگهداری کنید. تغذیه خوب، تحرک کافی و گاهی انجام دادن کارهای مورد علاقه به سلامت جسم و روان شما کمک می‌کند.

5- قضاوت نکنید. درباره دیگران قضاوت نکنید. شاید در کوتاه مدت این کار شما را راضی کند اما مطمئن باشید که پس از مدتی احساس گناه خواهید کرد. چون متوجه می‌شوید با این کار، دیگران را تحقیر کرده‌اید و چه بسا که قضاوت شما اشتباه بوده است. این احساس گناه شما را از شاد بودن دور می‌کند.

6- سعی کنید مقروض نباشید. تلاش کنید با دارایی خود زندگی بگذرانید و قناعت کنید چون قرض گرفتن و مقروض بودن به دیگران به شکل ناخوداگاهی یک نگرانی دائمی برای شما ایجاد خواهد کرد.